...شبهات حجاب...
چرا فقط به زنان گفته میشود که رعایت حجاب کرده و آرایش نکنند و به مردان گفته نمیشود که نگاه نکنند؟!
اول از همه دقت شود که احکام الهی، گفتهی افراد و اشخاص نیست که بگوییم: چرا به من گفتی و به او نگفتی یا بالعکس. دوم آن که دقت شود: احکام الهی همه بر اساس علم و حکمت الهی و مشیّت اوست، نه بر اساس میلها و نفسهای مردمان که جا داشته باشد برخی حسادت کنند، برخی رقابت کنند، برخی حرص بخورند و یا ... . و سوم آن که بدانیم فواید احکام الهی ابتدا به خود شخص و سپس به دیگران یا جامعه بر میگردد و منفعت حجاب زن نیز قبل از هر کس به خودش میرسد و سپس به جامعه. خداوند میخواهد ودیعهاش به زن و زیبایی و جاذبهی او، عام المنفعه نباشد. او به یک کالایی برای لذت رایگان همگانی مبدل نگردد و مرد صرفاً به چشم شهوت و غریزهی حیوانی به زن نگاه نکند و به خاطر حرص بهرهوری و لذتجوییاش، او را مورد آزار و اذیب قرار ندهد. لذا فرمود رعایت این پوشش برای خوب شناخته شدن از یک سو و مصونیت از اذیب و آزار از سوی دیگر لازم است (ذلِكَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْن - الأحزاب، 59)
اما، پوشش، تستر یا آن چه امروز نامش را حجاب گذاشتهایم، بر همگان واجب است و نه فقط بر دختران و زنان. هر چند که حدودش فرق دارد و آن هم بی حکمت نیست و منطبق با خلقت و فطرت بشری است. لذا همانطور که عدم رعایت و شکستن این حدود بر زنان حرام است، بر مردان نیز حرام است. به عنوان مثال این مد امروزی برای آقایان، که شلوار فاق کوتاه میپوشند و تا کسی رد میشود حتماً به بهانهای خم میشوند تا عورتشان پیدا شود [و چقدر هم زننده است]، کاملاً حرام است. همین طور است اگر لباسی بپوشد که میداند بدننما و محرک عموم است و با آن در مجامع و میان نامحرمان حضور یابد.
قاعدهی و قانون «نگاه کردن» نیز همینطور است. هم بر مردان حرام است که به نامحرم نگاه لذت جویانه (شهوانی) بیاندازند و هم بر زنان حرام است که به مردان نامحرم چنین نگاهی بیاندازند، خواه دو طرف پوشش را رعایت کرده باشند و یا نکرده باشند. لذا هم راجع به مردان فرمود: «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یحَْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ... – به مردان مؤمن بگو دیدگان خویش را از نگاه به زنان (نامحرم) باز گیرند و فرجهاى خویش را نگهدارند (زنا نکنند)»، هم راجع به زنان فرمود: «وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِنَّ وَ یحَْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ... - و به زنان با ایمان بگو چشم از نگاه به مردان اجنبى فرو بندند و فرجهاى خویش را حفظ كنند و زینت خویش را جز آنچه آشكار است آشكار نسازند ...(النور، 30 و 31)
پس، بر مرد و زن واجب است که اولاً بدن خود را در مقابل نامحرمان به نمایش نگذارند و ثانیاً چشم خود را از نگاه شهوانی به نامحرم بازگیرند. منتهی جاذبهی زنانه به مراتب بیشتر است. خداوند جمیل و لطیف، تجلی جمال و لطافت ویژهای به زن نموده که بالتبع جاذبهی ویژهای دارد. لذا حدود پوششاش متفاوت است. پس هیچ منطقی ندارد که مرد بگوید: من هر طور که خواستم جلوه میکنم و زن چشم پپوشد! و زن بگوید: من هر طور خواستم جلوه میکنم و مرد چشم بسته و نگاه نکند. بلکه تحقق این سلامت جسمی، روحی، اخلاقی، مادی، معنوی، شخصی و اجتماعی و ممانعت از مضرات هنجار شکنی، مستلزم رعایت همه جانبه است. یعنی هم زن و مرد پوشش تکلیف شده را رعایت کنند و هم هر دو از نگاه آلوده به نامحرم پرهیز نموده و خود را از ورود به عرصهی گناه بازدارند.
برچسبها:
*شبهات حضرت زهرا(س) پیرامون شهادت ایشان*
در یک شبکه معاند با تشیع مطرح شد که خلیفه دوم تهدید به آتش زدن خانه فاطمه (ع) نمود، ولی این کار را نکرد و کتک زدن، سقط محسن و... هیچ کدام در منابع اهل سنت نیامده است.
این شایعات کذب، نه تنها در آن شبکه، بلکه در بسیاری از شبکهها و محافل اهل سنت [و به تازگی در اذهان عمومی شیعیان] بیان میشود، چرا که به برکت انقلاب اسلامی، فصل بیداری اسلامی رسیده و مردم سؤال میکنند و آنها نیز مجبور به پاسخ هستند و به ناچار دروغ میگویند.
اما در مقام پاسخ لازم است حتما مسلمانان بصیر اهل تشیع و تسنن در نکات ذیل توجه و تعمق نمایند:
الف –حقانیت معصومین (ع) و بطلان خط فکری و اعتقادی خصومت با آنان، با مصیبتهای وارده به اثبات نمیرسد که با تحریف تاریخ منتهی گردد، بلکه به دلایل نقلی و عقلی متکی، مستند و استوار میباشند. لذا اگر آن خانه به آتش کشیده نشده بود، فرق حضرت علی (ع) شکافته نشده باشد، جگر امام حسن مجتبی (ع) مسموم نگردیده بود، سر امام حسین (ع) از تن جدا نشده بود... نیز هیچ فرقی نمینماید و سبب باطل شدن حق یا حق شدن باطل نمیگردد.
ب –به فرض که مطلبی، حدیثی یا واقعهای در منابع اهل سنت نیامده باشد، دلیلی بر عدم وجود آن حدیث یا حدوث واقعه نمیباشد. چه کسی گفته که منابع اهل سنت تنها منابع صحیح و تنها ملاک حق و باطل و تنها مبنع شناخت است؟! این که خود یک روش القا است که اخیرا بسیار ترویج میگردد و برای اثبات هر مطلبی، مدرک و سندی از منابع اهل سنت میخواهند! چه کسی گفته است که اگر بیانات امام باقر یا امام صادق (ع) را ابوهریره جاعل نیز گفته و اهل سنت نقل کرده باشند، سندیت دارد؟ چه کسی گفته که محک تشخیص و تمیز حق از باطل، فقط منابع اهل سنت است؟ وانگهی مگر از منابع خود اطلاع دارند و یا به آن چه در منابعشان تصدیق شده ایمان آورده و عمل میکنند و یا اصلاً اجازه میدهند که مسلمانان عزیز اهل سنت از آنها مطلع شوند؟
ج –در عین حال باید به آنها گفت: همین قدر که اذعان دارید به آتش زدن خانه تهدید کرد، کافیست. چرا که در اخبار و منابع خودتان مکرر از پیامبر اکرم (ص) حدیث نقل کردهاید که آزار و اذیت حضرات علی و فاطمه(ع) به مثابه آزار و اذیت شخص رسول الله (ص) و خداوند متعال است. ذیلاً فقط به یک سند بسیار محکم و معتبر از منابع اهل سنت اشاره میشود:
امام احمد در مسند، سلیمان قندوزی در ینابیع المودة، ابن حجر در صواعق و همگی به نقل از ترمذی و حاکم و نیز هم چنین بخاری در صحیح و ... (که همگی از علما برجسته و اکابر مذاهب اهل سنت هستند) نقل و مستند نمودهاند که پیامبر اکرم (ص) مکرر میفرمود: «فاطمه پاره تن من، میوه دل من، نور چشم من و روح من در بین دو پهلویم است. کسی که فاطمه (ع) را اذیت نماید، مرا اذیت نموده و کسی که مرا اذیت نماید، خدا را اذیت نموده و کسی که فاطمه را به غضب آورد مرا به غضب آورده است. اذیت میکند مرا کسی که او را اذیت کند.»
حال گمان میکنند که مثلاً از آنها دفاع کرده و یا حرف مهمی زدهاند اگر بگویند که او تهدید کرد، اما عمل نکرد؟
د –در عین حال چون حرکت گستردهای برای تحریف تاریخ اسلام و از جمله مظلومیتهای معصومین (ع) که بیانگر حقایق، نوع بینشها، اعتقادات، اخلاقها، جهتها و عملکردها در دو طرف میباشد آغاز شده و تقویت میگردد، لازم است اسناد تا مورد تحریف و حذف قرار نگرفته بیان شود.
د/1 –مورخ معروف اهل سنت و مورد قبول مذاهب متفاوت و از جمله تشیع، ابی الحسن علی بن الحسین مسعودی، صاحب مروج الذهب در کتاب اثبات الوصیة، ماجرای سقط محسن (ع) در ماجرای آتش زدن خانه را مفصل نقل کرده است.
د/2 –صلاح الدین خلیل بن ابیک الصفدی، در کتاب «وافی بالوفیات» سخنان و عقاید «نظام معتزلی» را نقل نموده تا این که میگوید: «ان عمر ضرت بطن فاطمة یوم البیعة حتی القت المحسن من بطنها» - یعنی: روز بیعت، عمر چنان ضربهای به شکم فاطمه (ع) زد که بر اثر آن محسنش سقط شد.
د/3 –سایر علما، مورخین و محدثین معروف و معتبر اهل سنت چون: طبری، بلاذمه، ابن خزابه، ابن قتیبه، جواهری ... و ابن ابی الحدید نیز در تألیفات خود مکرر تمامی حوادث را نقل کرده و به روشن کردن آتش، سوزاندن در، لگد زدن به در، سقط جنین، سیلی زدن در کوچه، ضربه قنفذ و ... تصریح کردهاند.
لذا معلوم میشود که مدعیان فوق یا کتب اهل سنت را نیز نخواندهاند، یا خواندهاند ولی به مردم خود دروغ میگویند و یا اساسا مسلمان نیستند و مأمور به ضد تبلیغ و ایجاد افتراق و انحراف در اذهان عمومی مسلمین هستند.
برچسبها:
***شبهات گوناگون پیرامون ازدواج***
اسلام چه راهی برای رفع نیاز جنسی کسانی که نمیتوانند ازدواج دائم یا موقت داشته باشند ارائه میدهد و دیدگاه اسلام در مقابله با امیال غریزی چیست؟
اسلام هیچ مقابلهای با هیچ یک از امیال فطری یا غریزی ندارد، چرا که این امیال را همه خداوند حکیم در سرشت آدمی نهاده و اگر بد بود، خدا نمیآفرید و به انسان نمیداد. لذا خداوند حکیم میفرماید که من خودم میل و علاقه به شهوت، زن، اولاد، طلا، نقره، چهارپایان، زمین و ... را در انسان زینت دادم، چرا که لازمهی حیات دنیوی و امور زندگی او در این دنیا میباشد. منتهی تأکید مینماید، که این دنیای گذرا است و این علاقه نباید شما را زمینی و زمینگیر کند، و سبب گردد که مانند حیوانات در زندگی هیچ هدفی به جز پاسخگویی به شهوات نداشته باشید. بلکه باید آخرتگرا باشید.
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب» (آل عمران، 14)
ترجمه:آراسته شد حب شهوتها از زنان و پسران و مالهاى بر هم نهاده از زر و سیم و اسبان داغ نهاده و چهارپایان و كشتزار [ها] براى مردم. این متاع زندگانى دنیاست و خداست كه بازگشت نیكو نزد اوست.
آن چه که خداوند متعال مکرر متذکر شده و برای رشد و فلاح به آن دستور داده، این است که انسان به خاطر این میلهای غریزی، تابع شهوات نگردد، بلکه با عقل آنها را در کنترل خود گرفته و استفاده بهینه برد. شهوات و غرایز، ابزار رشد آدمی هستند، نه این که انسان ابزار آنها باشد. شهوات باید با عقل کنترل و استفاده شوند، نه این که عقل از شهوت تبیعت کند.
چه خوب است که فلاسفه، حقوقدانان، اساتید روانشناسی، جامعهشناسی، تعلیم و تربیت و ...، مفهوم آیه ذیل و مصادیق بارز آن را در جوامع بشری مورد بررسی و اطلاعرسانی قرار دهند:
«وَ اللَّهُ یُریدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْكُمْ وَ یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمیلُوا مَیْلاً عَظیماً» (النساء، 27)
ترجمه: خدا مىخواهد [با بیان حقیقت و تشریع احكام] به سوى شما برگردد (یعنی انسان خدا را هدف گرفته و خداگرا گردد)، و پیروان شهوات مىخواهند شما از راه حقیقت منحرف شوید، و دچار لغزشى بزرگ بگردید.
ب – جهت ارضای غریزهی جنسی از راه طبیعی، یعنی هم بستری زن و مرد، دو راه بیشتر وجود ندارد که عبارتند از «ازدواج» و یا «زنا». و البته اسلام میفرماید که ضرورتی ندارد ازدواج بین زن و مرد حتماً دائمی باشد که یا با مرگ از هم جدا شوند و یا با طلاق، بلکه میتوانند تاریخ جدایی را از قبل توافق کنند که به آن «ازدواج موقت» اطلاق میگردد.
«ازدواج و زنا» و تفاوت این دو، اختصاصی به اسلام ندارد. در میان تمامی ادیان، مکاتب، اقوام و حتی قبیلههای عصر حجری گذشته یا حال، فرق است میان ازدواج با زنا. حتی در جوامعی که به ادعای روشنفکری حتی زنای با محارم را ترویج کرده و یا همجنسبازی یا همخوابی با حیوانات را به صورت اصول قانونی جایز مینمایند (دقت شود به مهمترین دغدغه و اقدامات اوباما در چهار سال گذشته)، نیز فرق است بین ازدواج با زنا.
ازدواج، یک امر فردی و مسئلهی شخصی نیست. بلکه کاملاً یکی از زیربناییترین و مؤثرترین شکلهای روابط و ساختار اجتماعی است، تا جایی که «خانواده» را اولین کانون اجتماعی بر میشمرند.
ازدواج حقوق متفاوتی را در عرصههای روابط، ساختار، هویت و اقتصاد بر شخص و جامعه مترتب مینماید. و اسلام عزیز هیچ راهی را برای ارضای غریزه و شهوت جنسی زن و مرد، به غیر از ازدواج، مجاز و معقول نمیشمرد.
حال اگر کسی بگوید، من نمیتوانم ازدواج دائم یا موقت کنم و شرایطش را ندارم، هیچ دلیلی نمیشود که «زنا» جایز شمرده شود. چنان چه اگر کسی نتواند کسبی داشته باشد، سرقت برایش جایز نمیگردد و اگر کسی نتوانست بر رقیب فایق آید، قتل برایش جایز نمیگردد و اگر کسی نتوانست با درایت و صداقت پیش رود، فتنه و توطئه (شخصی یا اجتماعی) برایش مجاز نمیشود.
هیچگاه «بستن راههای درست» بر روی خود، دلیلی برای جواز عبور از راه خلاف نمیباشد. بلکه او نیز باید مثل میلیاردها انسان دیگر که سعی میکنند، مشکلات خود را بر طرف کنند، باید با توکل، دعا، تلاش، سعی و استقامت، مشکلاتش را برطرف نماید. و دقت داشته باشد که:
«... وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ...» (الطلاق، 2) - ... و كسى كه از خدا بترسد (تقوا پیشه کند)، خدا برایش راه نجاتى از گرفتاریها قرار مىدهد ... .
برچسبها:
...شبهات مهدویت پیرامونغیبت حضرت...
شبهه:
مگر خدا نمیتوانست به جای غایب کردنحضرت مهدی (عج)، جان او را ازگزند دشمنان محفوظ دارد و اصلاً چه نیازی دارد که سالها در غیبت باشدوسپس ظهور نموده وظلم را از میان بردارد؟
پاسخ:
در متن این سؤال آمده که او نیزمانند پیامبر اعظم (ص) بشری عادی بوده و در گزند میکروبها و ... قرار دارد، پسچگونه ممکن است زنده بماند؟
در خصوص این که او نیز مثلپیامبر اکرم (ص) است و پیامبر اعظم (ص) نیز به لحاظ بدن عنصری مثل سایر ابنای بشراست، و این که این امر منافاتی با طول عمر ندارد، قبلاً توضیح داده شد، اما درپاسخ این سؤال لازم است به نکات ذیل ایفاد گردد:
الف –خدا هرکاری که بخواهد میتواند انجام دهد، چرا که «فعال ما یشآء» است، اما دلیل نمیشودکه دیگران تعیین کنند که چه کاری را به چه شکلی انجام دهد و یا به جای چه کاردیگری انجام دهد! اگر کسی به خدا ایمان داشته باشد، میداند که فعل خدا بر اساس«علم و حکمت و مشیّت» اوست و علم بشر هیچگاهبر علم او برتری و چیرگی ندارد. پس بهترین کار، همین کاری است که او میکند. و اگرکسی اساساً به خدا ایمانی نداشته باشد، این بحثها بهانه برای ضد تبلیغ است.
ب – یکی از مشکلات ذهنی این است کهبرخی گمان میکنند «غیبت» یا «امام غایب است»، یعنی او مثل ملائک در عالم غیبزندگی میکند و یا مثل موجودی نامرئی آمد و شد مینماید و کسی او را نمیبیند! درصورتی که اصلاً چنین نیست، بلکه این غیبت، غیبت از شناسایی است و نه غیبت وجود عنصری. چنان چه در مورد غیبت ایشان فرمودند:«روی زمین زندگی میکند، مثل همهی مردم، میبینیدش، ولی نمیشناسیدش». مثل صدهاهزار نفری که ممکن است انسان در روز ببیند، اما چون نمیشناسد، متوجه نمیشود کهچه کسی را دیده است و اگر از او سؤال کنند که فلانی را امروز دیدی؟ پاسخ میدهدخیر. در حالی که ممکن است دیده باشد. لذا امام زمان (عج) نیز مانند هر انسان دیگریو مانند حضرت علی یا سایر ائمه (ع) در زمان خودشان زندگی بشری دارند، غذا میخورند،میخوابند، بیدار میشوند، بیمار میشوند، بهبود مییابند، جهاد میکنند، بهدرماندگان میرسند و ...، اما اینها هیچ کدام دلیل نمیشود که الزاماً عمرشان نیزکوتاه باشد.
پس، معلوم میشود که این غیبت،خروج از کرهی زمین و یا غیبت عنصری و جسمی برای محفوظ ماندن از گزند بلایای طبیعییا میکروبها و ... (که در متن سؤال آمده بود) نیست، و حفظ جان از کشته شدن توسطدشمنان که در برخی از روایات آمده نیز به همین صورت محقق میگردد، یعنی نمیشناسندشکه قصد جانش را کنند و مانند 12 معصوم و یازده امام دیگر به شهادتش برسانند. و اینبهانه است که کسی به خدا بگوید: حالا چرا این طوری جانش را حفظ کردی، مگر نمیتوانستیطور دیگری حفظ کنی؟!
ج – اگر به مباحث ولایت، امامت،زعامت، حکومت و عدل گستری در اسلام دقت شود و هم چنین حکمت «غیبت» و مسئلهی ظهورو حکومت جهانی مورد نظر و تذمل قرار گیرد، معلوم و مبرهن میگردد که این غیبت فقط«غیبت از حکومت» است و ظهور نیز «حکومت ظاهری و عیان» ایشان است. و گرنه «وجود»ایشان غایب نیست که روزی ظاهر شود. ایشان هستند و اساساً زمین هیچگاه بدون امامزنده، حاضر و ناطق نمیماند.
امام دو شأن دارد: یکی «ولایت وامامت»، که انتصاب آن از ناحیهی خداوند متعال است و فرقی نمیکند که مردم بپذیرندو یا نپذیرند، در هر حال او امام است. و دیگری «حکومت» است که تا ظرفیت، طلب وپذیرش در مردم نباشد، محقق نمیگردد. چنان چه وقتی مردم حضرت علی (ع) را نمیخواهند،ایشان خانه نشین میشوند و وقتی امام حسن (ع) را نمیخواهند، از حکومت کنار میروندو وقتی دیگر ائمه را نمیخواهند، آنها به حکومت نمیرسند. پس حکمت و سرّ اصلی طول کشیدنغیبت این است که مردم باید بفهمند و بدانند که از افرادی چون خودشان، سلاطین،احزاب، ایسمها و ...، کاری برای نجات آنها از زنجیر بندگی فراعنهی زمان و مساعدشدن زمینهی رشدشان بر نمیآید و حتماً باید یک خلیفةالله و منجی الهی بر آنانحکومت کند و عدل را در زمین پراکنده نماید. لذا مکرر بیان شده است که ایشان تا بهحد کافی یار نداشته باشند، ظهور نخواهند نمود.
البته دقت شود که «خواستاری»مردم به این نیست که حتماً اکثریت مردم جهان، حجة بن الحسن العسکری (عج) را شناختهو با دعای فرج منتظر ظهورش باشند، بلکه ناامیدی از قدرتها و مکاتب بشری و انتظارفرجی الهی، مساعد کنندهی زمینهی پذیرش است.
با کمی مطالعه و تأمل مشهود میگرددکه همهی پیروان ادیان الهی و هم چنین ادیان بشری (بتپرستان) و حتی مکاتب بشری(ایسمها)، ضمن آن که انتظار و امیدی معقول و فطری به رسیدن بشر به کمال و زندگیبدون ظلم در زمین دارند، منتظر یک منجی، یک رهبر و یک قدرت مافوقی که این امید رامحقق نموده و جامعه را رهبری کند نیز هستند، منتهی در معرفی و انتخاب مصداق به خطامیروند. چنان چه همگان پرستنده هستند و اگر «الله جل جلاله» را نشناخته و بندگینکنند، حتماً به «إله»های کاذب رجوع کرده و بندگی آنان را میکنند، اگر چه «إله»یکسی نفس خودش باشد.
اما رشد بشر از یک سو، امتحاندادن و مردود شدن همه مدعیان از سوی دیگر، فشار ظلم حاکمان جور از سویی دیگر،افتادن نقابهای رنگین از چهرهی انحرافها و منحرفین و ...، سبب بیداری و حرکت میگردد،چنان چه امروزه شاهد تبلورهای چشمگیری از این بیداری در کشورهای اسلامی و حتیامریکا و اروپا هستیم. هم چنین مردم پس از فاصله گرفتن از «دین الهی» به آن روی میآورندو در میان ادیان کم و بیش با اسلام و آن هم «اسلام ناب» آشناتر میشوند و به آن گرویدهو یا متمایل میگردند. چنان چه امروزه در غرب و شرق عالم و از جمله امریکا و اروپاشاهد آن هستیم. و این امور همه زمینه را برای پذیرش حکومت جهانی منجی عالم بشریتمساعد مینماید و ظهور محقق میگردد.
برچسبها:
به گزارش جهان، حضرت زهرا(س)زمانی كه اجلشان نزدیك شد و در بسترشان به حالت احتضار بسر میبردند، علی(ع) بر بالای بسترشان آمدند و بعد از صحبتهایی كه با همدیگر كردند، فاطمه (س)اجازه خواستند تا چند تا وصیّت به همسرشان علی (ع) كنند.(1)
از جمله وصایای حضرت زهرا(س) به علی (ع) این بود كه گفتند: ای پسرعمو! وقتی که از دنیا رفتم جنازهام را شبانه تشییع كن و مراسم تشییع من را اعم از غسل و كفن و نماز خواندن و دفن كردن باید در محیطی مخفی و پنهان انجام دهید و فقط به كسانی اجازه در تشییع دهید كه ظلم و جفا نسبت به من روا نداشتهاند.
و حتّی به یك نقل حضرت زهرا(ع) تصریح كردند كه نگذارید ابیبكر و عمر بر من نماز بخوانند و در تشییع جنازه من شركت كنند.
بعد بحث در ایناست كه علّت اجازه ندادن حضرت زهرا(س) در مراسم تشییع حضرت بیانگر چیست؟
یقیناً حضرت زهرا(س) با این كارشان میخواستند باری دیگر همانند جریان فدك مبارزهای را تازه با وصیّتنامه سیاسی خویش شروع كنند كه ضربه سهمگینی به حكومت وقت وارد سازند.(2)
فاطمه اطهر(س) با وصیّت خویش افكار خفته مردم مدینه را بیدار میساختند و توجه افكار عمومی را نسبت به پایمال كردن حقّ خویش جلب میكردند.(3)
امیرالمؤمنین با عمل به وصیّت زهرا(س)اذهان جامعه را دچار شك و تردید كردند و مشروعیت خلیفه را زیر سؤال بردند و مظلومیت زهرا(س) را بیشتر آشكار ساختند و این سؤال را همیشه برای همگان مطرح كردند كه چرا قبر زهرا(س) مخفی مانده است.
بدین طریق زمانی كه حضرت زهرا(س)از دنیا رفتند مردم سراسیمه به خانه زهرا(س)میآمدند و منتظر بیرون آمدن جنازه بودند كه علی (ع) به ابوذر گفتند: برو و با صدای بلند اعلام كن كه برگردند چرا كه تشییع جنازه دختر رسولخدا امشب صورت نمیگیرد و به تأخیر افتادهاست.
مردم كه متفرق شدند حضرت علی (ع) با كمك اسماء بدن حضرت را غسل و كفن كردند و در نیمه شب با عدهای از نزدیكان و یاران خویش كه البتّه اختلافی است در اینكه چه كسانی در تشییع جنازه حضرت حضور داشتند ولی آنهایی كه به اتّفاق نامهای آنها آمده است عبارتند از: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، عباس و زبیر و چند تن دیگرند كه اینها به همراه امام علی(ع) جنازه دختر رسولخدا را شبانه تشییع كردند و شبانه به خاك سپردند و حضرت علی (ع) قبر فاطمه (س)را همسطح زمین كردند و حتی روایت شده در چند نقطه در بقیع حضرت، قبر درست كردند تا متوجه نشوند كه قبر فاطمه(س) كدامیك است و این راز مخفی ماندن قبر فاطمه(س) برای همیشه مانده است و كسانی هم كه حضور داشتند دیگر بعدها محل اختفاء قبر فاطمه(س) را بیان نكردند.(4)
بنابر بعضی روایتها عمر و ابوبكر از جمله كسانی بودند كه چون صبح شد به درب خانه علی (ع) آمدند برای تشییع جنازه، كه مقداد ندا داد كه دیشب حضرت زهرا(س) به خاك سپرده شدهاست، این دو تن به شدّت خشمگین شدند و بر علی (ع) اعتراض كردند.
به احتمال زیاد حضرت زهرا(س) كه این وصیّت را كردند شاید به خاطر این بود كه نخواستند این دو تن در تشییع جنازه ایشان حضور پیدا كنند.(5)
------------------------------------------------
پی نوشت:
1- احتجاج الزهرا فاطمه تألیف شیخ حجه اللّه النجفی الرضوی الامیری، ص 210.
2- شهین خشاوی، زندگانی سیاسی حضرت زهرا(س) ص 280.
3- رنجهای زهرا(س)، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، ص 223.
4- بحارالانوارج دهم، ص 195.
5- تحلیل سیره فاطمه الزهرا، علیاكبر بابازاده، ص 255
------------------------------------------------
متن وصیتنامه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
بسم الله الرحمن الرحیم
هذا ما اوصت به فاطمة(سلام الله علیها) بنت رسول الله(صلی الله علیه و آله)اوصت و هی تشهد أن لا إله إلا الله و أن محمد(صلی الله علیه و آله) عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتیة لاریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور
یا علی! انا فاطمة(سلام الله علیها) بنت محمد(صلی الله علیه و آله) زوجنی الله منك لاكون لك فی الدنیا و الآخرة انت أولی بی من غیری حنطنی غسلنی كفنی بالیل و صل علی و ادفنی بالیل و لا تعلم احدا و استودعك الله و اقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة.
به نام خداوند بخشنده مهربان
این وصیت نامه فاطمه(سلام الله علیها) دختر رسول(صلی الله علیه و آله) خداست، در حالی كه وصیت می كند كه شهادت می دهم، خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد(صلی الله علیه و آله) بنده و پیامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و روز قیامت فرا خواهد رسید، شكی در آن نیست و خداوند مردگان را زنده وارد محشر می كند.
ای علی! من فاطمه(سلام الله علیها) دختر محمد(صلی الله علیه و آله) هستم، خدا مرا به ازدواج تو درآورد، تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری، حنوط و غسل و كفن كردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن كن و هیچ كسی را اطلاع نده! تو را به خدا می سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود می فرستم.
برچسبها:
چرا شیعیان با دست باز نماز میخوانند؟
به گزارش «شیعه نیوز» ، پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سبحانی منتشر کرد: قرار دادن دست راست بر روی دست چپ در نماز (دست بسته نماز خواندن) از اموری است كه استحباب آن بین فقهای سه مذهب از مذاهب چهارگانة اهل سنّت مشهور است:
حنفیها میگویند:روی هم گذاشتن دستها در نماز، سنّت است وواجب نیست، و برای مرد بهتر است كه كف دست راستش را بر پشت دست چپ، زیر ناف قرار دهد، و زن دستها را بر سینهاش بگذارد.
شافعیها میگویند: گذاشتن دست روی یكدیگر، در نماز، برای مرد و زن سنّت است و بهتر است كه كف دست راست را بر پشت دست چپ زیر سینه و بالای ناف به سمت چپ قرار دهد.
حنبلیها میگویند: گذاشتن دستها روی هم، سنّت است و بهتر است كه كف دست راست را بر پشت دست چپ نهاده، زیر ناف قرار دهند.
فرقه مالكیّه بر خلاف سه مذهب فوق میگویند: آویختنِ دستها در نمازهای واجب، مستحب است، قبل از مالكیها نیز جماعتی همین قول را گفتهاند كه از آن جملهاند: عبداللّه بن زبیر، سعید بن مسیّب، سعید بن جبیر، عطاء، ابن جریح، نخعی، حسن بصری، ابن سیرین و جماعتی از فقها.
از امام اوزاعی منقول است كه نمازگزار، بین آویختن دستها یا روی هم قرار دادن آنها مخیر است.[1]
امّا مشهور بین شیعه امامیّه آن است كه قرار دادن دستها روی یكدیگر در نماز، حرام، و موجب بطلان نماز است و به ندرت از فقهای شیعه كسی قائل به كراهت شده، مانند ابو الصلاح حلبی در كافی.[2]
كیفیت نماز پیامبر(ص)
با این كه به جز مالكیها، مذاهب دیگر اهل سنّت، قرار دادن دست چپ بر دست راست در نماز را جایز شمردهاند و دربارة این مسأله سخن بسیار گفتهاند، با این حال دلیل قانع كنندهای حتّی بر جواز آن ندارند،چه رسد بر استحباب. بلكه میتوان ادّعا كرد كه دلایلی بر خلاف ادعای آنان وجود دارد و روایاتی كه از فریقین (شیعه و سنّی) بیانگر طریقه نماز گزاردن رسول اكرم(ص) است، از گذاشتن دستها بر یكدیگر سخنی به میان نیاورده است و امكان ندارد كه پیامبر (ص) امر مستحبّی را در طول حیات خود(یا بخشی از آن) ترك نماید. اکنون سه نمونه از این روایات، دو مورد از طریق اهل سنّت و دیگری از طریق شیعه امامیّه را ذكر میكنیم كه هر دو روایت، چگونگی نماز پیامبر(ص) را بیان میكند و در هیچیك كوچكترین اشارهای به روی هم قرار دادن دست نشده، چه رسد به چگونگی آن:
الف: حدیث ابی حُمید ساعدی
حدیث ابی حُمید ساعدی را برخی از محدّثان (سنّی) روایت كردهاند و ما از كتاب سنن بیهقی نقل میكنیم كه گفت: او رو به اصحاب پیامبر كرد و گفت: من داناترین شما به نماز رسول خدا (ص) هستم. گفتند: به چه سبب؟ زیرا تو نه بیش از ما پیرو آن حضرت بودهای و نه افزونتر از ما مصاحبتش كردهای. گفت: چرا، گفتند: پس (كیفیّت نماز آن حضرت را) بر ما عرضه كن. ابوحُمید گفت:
رسول خدا(ص) هرگاه میخواست به نماز بایستد، دستها را تا برابر شانههایش بالا میبُرد، سپس تكبیر میگفت و هنگامی كه همه اعضایش به حال اعتدال در جای خود قرار میگرفت به قرائت میپرداخت، آنگاه تكبیر میگفت و دستها را تا برابر شانه بالا میبُرد، پس از آن به ركوع میرفت و دو كف دست را بر زانوها میگذاشت و در حال اعتدال كه نه سرش را بالا میگرفت و نه پایین میانداخت، ركوع را انجام میداد. سپس از ركوع سر بلند میكرد(میایستاد) و میگفت: سمع اللّه لمن حمده. آنگاه دستها را تا برابر شانهها بالا میبُرد و تكبیر میگفت، سپس (برای سجده) متوجّه زمین شده و دستهایش را (در سجده) از پهلوهایش جدا میگرفت، آنگاه سر از سجده برمیداشت و پای چپش را خم میكرد و بر آن مینشست. انگشتان پاهایش را در سجده باز مینمود و سجده دوم را نیز همینگونه انجام میداد و پس از سجده، تكبیر میگفت، سپس پایش را خم كرده بر آن مینشست در حالی كه هر عضوی به حال اعتدال قرار میگرفت. ركعت بعدی را هم به همین كیفیّت انجام میداد و پس از دو ركعت در حال قیام تكبیر میگفت و دستهایش را تا برابر شانهها بالا میبرد همانگونه كه تكبیر افتتاحیّه را انجام میداد و در بقیّه نمازش نیز همینطور عمل میكرد تا به سجده آخر. پس از آن سلام میگفت، پای چپ را عقب قرار میداد و بر سمت چپ بر وَرِك[3] مینشست.
همه گفتند: ابوحمید راست گفت، رسول خدا(ص) بدین گونه نماز میگزارد.[4]
این بود حدیثی در مقام بیان كیفیّت نماز رسول خدا(ص) كه از طریق اهل سنّت روایت شده كه وجه دلالت آن را دانستیم. اکنون به حدیثی كه شیعه امامیه روایت كرده توجه كنید:
ب: حدیث حمّاد بن عیسی
حمّاد بن عیسی از امام جعفر صادق (ع) روایت كرده كه آن حضرت فرمود: چه قدر ناپسند است برای مردی كه 60یا 70 سال از عمرش بگذرد و یك نماز با شرایط كامل انجام نداده باشد. حمّاد گفت: (از این سخن امام (ع)) در دلم احساس حقارت كردم و عرض كردم: فدایت شوم، نماز را (با شرایط كامل) به من تعلیم فرما.
پس ابوعبداللّه (ع) (جعفر بن محمّد‘) راست قامت رو به قبله ایستاد و دستهایش را با انگشتان بسته بر روی رانهایش انداخت و پاهایش را نزدیك به هم به فاصلة سه انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهایش همه رو به قبله بود و آنها را از قبله منحرف نمیكرد و با خشوع و فروتنی تمام بود، پس تكبیر گفت و سوره حمد و قل هو اللّه احد را با ترتیل قرائت كرد، سپس به اندازه نفس كشیدنی در حال قیام صبر كرد و پس از آن تكبیر گفت در حالی كه هنوز ایستاده بود، آنگاه به ركوع رفت و دو كف دستش را با انگشتان باز روی كاسه زانوهایش قرار داد و زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد به طوری كه اگر قطرهای آب یا روغن بر پشتش ریخته میشد به واسطه راست بودن پشتش به هیچ طرف مایل نمیگشت، امام گردنش را (در ركوع) راست گرفت و چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتیل تسبیح (سبحان رَبّی العظیم وبحمده) گفت، سپس راست قامت ایستاد و چون كاملاً به حال قیام درآمد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قیام، تكبیر گفت و دستها را تا مقابل صورت بالا آورد، و آنگاه به سجده رفت و دستهایش را قبل از زانوها بر زمین گذاشت و سه مرتبه گفت: سبحان ربّی الأعلى وبحمده، و (در سجده) عضوی از بدنش را بر عضو دیگر نگذاشت و بر هشت موضع سجده كرد: پیشانی، دو كف دست، دو كاسه زانو، دو انگشت ابهام پا، و بینی، ( گذاشتن هفت موضع در سجده بر زمین واجب و گذاشتن بینی بر خاك سنّت است كه اِرغام نامیده میشود). سپس سر از سجده برداشت و هنگامی كه راست نشست، تكبیر گفت و ساق پای چپ را خم كرده، روی آن نشست و پشت پای راستش را بر كف پای چپش گذاشت و گفت: «أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه»، و در همان حال نشسته تكبیر گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذكر تسبیح را در سجده دوم نیز گفت و از عضوی از بدنش برای عضو دیگر در ركوع و سجود كمك نگرفت و در حال سجده دستهایش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و ذراعِ دستها را بر زمین نگذاشت و بدین ترتیب دو ركعت نماز بجا آورد .
سپس فرمود: ای حمّاد، این گونه نماز بخوان، و در نماز به هیچ سویی التفات مكن و با دستها و انگشتانت بازی مكن و آب دهان به راست و چپ یا پیش رویت مینداز.[5]
چنان كه ملاحظه میشود هر دو روایت در صدد بیان كیفیّت نماز واجب است و در هیچكدام كوچكترین اشارهای به روی هم گذاشتن دستها نشده است، زیرا اگر گرفتن دست سنّت بود، امام صادق (ع) در بیان خود آن را ترك نمیكرد و حال این كه آن حضرت با عمل خود، نماز رسول خدا (ص) را برای ما مجسّم میكرد، چون او از پدرش امام باقر(ع) و امام باقر(ع) از پدرانش و آنها از امیرمؤمنان(ع) و او از رسول اعظم صلوات اللّه علیهم اجمعین گرفتهاند. بنابراین، دست روی دست گذاشتن در نماز بدعت است؛ زیرا گرفتن دست در واقع داخل كردن چیزی است در شریعت كه از شریعت نیست.
ج. آموزش نماز به كسی كه نماز صحیح نمیخواند
در میان محدثان اهل سنت حدیثی است به نام «حدیث المسیء صلاتُه» یعنی حدیث كسی كه نماز خود را صحیح نمیخواند، در این حدیث چنین آمده است:
ابوهریره میگوید: پیامبر وارد مسجد شد، مردی نیز وارد مسجد شد و نماز گزارد، سپس به حضور پیامبر آمد و سلام كرد. پیامبر سلام او را پاسخ گفت و فرمود: برگرد و دو مرتبه نماز بخوان، رفت و نماز گزارد و به سوی پیامبر بازگشت، پیامبر نیز فرمود: برگرد باز نماز بگزار، این كار سه بار تكرار شد، سرانجام آن مرد عرض كرد: سوگند به خدایی كه تو را به حق مبعوث كرده است، من جز آنچه انجام میدهم، چیزی نمیدانم، چه بهتر كه نماز را به من بیاموزی.
در این هنگام پیامبر فرمود: هرگاه به نماز ایستادی تكبیر بگو، سپس آنچه از آیات قرآن میدانی، بخوان، سپس ركوع كن به گونهای كه بدنت آرام گردد، آنگاه پیامبر دیگر اجزا و شروط نماز را به او میآموخت[6] و هیچ اشارهای به گذاردن دست راست بر دست چپ نمیكند، در حالی كه اگر این كار واجب و یا مستحب مؤكد بود، از گفتن آن خودداری نمیکرد.
نظر ائمّه اهل بیت(علیهم السلام)
با توجه به آنچه تاكنون گفته شد، روشن گردید كه سنت بودن دست روی دست گذاشتن در نماز ثابت نشده است، بدین جهت میبینیم كه ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) از این عمل (گرفتن دست در نماز)، احتراز میكردند و آن را از افعال مجوس در مقابل پادشاه میدانستند.
محمّد بن مسلم از امام جعفر صادق یا امام محمّد باقر ‘روایت كرده، میگوید: به آن حضرت عرض كردم: حكم كسی كه دستش را در نماز بر دست دیگر میگذارد، چیست؟ فرمود: این عمل، تكفیر است و نباید انجام شود.(تكفیر به معنی تعظیم در مقابل پادشاهان است).
زراره از حضرت امام محمّد باقر (ع) روایت كرده كه فرمود: بر تو باد توجه به نماز، و در نماز تكفیر مكن(دستهایت را بر هم مگذار)، زیرا مجوس این عمل را انجام میدهند.
صدوق به سندی از امیر مؤمنان علی (ع) روایت كرده كه آن حضرت فرمود: مسلمان دستهایش را در نماز جمع نمیكند و در حالی كه در مقابل خدای عزّ وجلّ ایستاده است، تشبّه به اهل كفر (یعنی مجوس) نمیورزد.[7]
در خاتمه یادآوری میكنیم كه آقای دكتر علی سالوس بعد از نقل نظریات و فتاوای فقهای شیعه و سنّی، (در مورد نهادن دستها بر یكدیگر در حال نماز) به كسانی كه دست روی دست گذاشتن را حرام میدانند حمله كرده و میگوید: «كسانی كه قائل به حرمت و مبطل بودن این عمل هستند یا تنها آن را حرام میدانند، به واسطه تعصب مذهبی، بین مسلمین اختلاف و تفرقه ایجاد میكنند».[8]
جا دارد از ایشان پرسیده شود: اگر تلاش و بررسی وتحقیق در كتاب و سنّت، شیعه را به این نتیجه رسانده كه گرفتن دست در نماز، امری است كه بعد از نبی اكرم(ص) پیدا شده و مردم در زمان خلفا به آن امر میشدند، گناه شیعه چیست؟ و در این صورت هر كس گمان كند كه آن عمل جزئی از نماز است چه واجب باشد یا مستحب، تحقیقاً در دین امری را بدعت نهاده كه از دین نیست. آیا جزای كسی كه در كتاب و سنّت اجتهاد و تحقیق نماید این است كه با تیر اتّهام به تعصّب مذهبی و ایجاد اختلاف، مورد هدف قرار گیرد؟
اگر این اتّهام بجا باشد، آیا امام مالك را نیز میتوان این گونه متّهم كرد؟ زیرا او گرفتن دست را مطلقاً، یا در نمازِ واجب، مكروه میداند. آیا میتوان امام دارالهجره را به تعصّب مذهبی و ایجاد خلاف متّهم كرد؟
به چه دلیل دست بسته نماز خواندن را نشانه تعصّب مذهبی و میل به اختلاف بین مسلمین نمیدانید؟ قضاوت با شماست.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . محمّد جواد مغنیه: الفقه علی المذاهب الخمسه، ص 110، وملاحظه شود «رسالة مختصرة السدل» ا از دكتر عبدالحمید، ص 5.
[2] . محمد حسن نجفی، جواهر الكلام:11/15ـ16.
[3] . تورك عبارت است از این كه انسان در حال نشستن بر روی پای چپ بنشیند، وروی پای راست را بر كف پای چپ قرار دهد.
[4] . سنن بیهقی:2/72، 73، 101، 102; سنن أبی داود:1/194، باب افتتاح الصّلاة، حدیث 730ـ736; سنن ترمذی:2/98، باب صفة الصّلاة.
[5] . شیخ حرّ عاملی: وسائل الشیعه، 4، باب 1 از ابواب افعال نماز، حدیث 1، و باب 17،
حدیث 1و2.
[6] . صحیح بخاری، ج1، ص 189، شماره 793; صحیح مسلم:2/11.
[7] . شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه:4، باب 15 از ابواب قواطع الصّلاة، حدیث 1، 2و 7.
[8] . فقه الشیعة الإمامیه ومواضع الخلاف بینه و بین المذاهب الأربعه:183.
برچسبها:
آیت الله جوادی آملی در پاسخ به پرسشی در خصوص عدم محدویت حجاب برای زنان به بیان آیات و دیدگاه متعالی دین در این زمینه پرداختند.
به گزارش مرکز خبر حوزه، متن سؤال و پاسخ معظمله به شرح ذیل است:
سوال :آیا حجاب برای بانوان محدویت نمی آورد؟
پاسخ :قرآن كریم وقتی درباره حجاب سخن میگوید میفرماید: حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زن كه نامحرمان او را از دید حیوانی ننگرند لذا، نظر كردن به زنان غیر مسلمان را، بدون قصد تباهی جایز میداند
شبهه ای كه در ذهنیت بعضی افراد هست، این است كه خیال میكنند حجاب برای زن محدودیت و حصاری است كه خانواده و وابستگی به شوهر برای او ایجاد نموده است، و بنابراین، حجاب نشانه ضعف و محدودیت زن است.
راه حلّ این شبهه و تبیین حجاب در بینش قرآن كریم این است كه زن باید كاملاً درك كند، حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرفنظر كردم، حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضیم، حجاب زن مربوط به خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت بدهند، حجاب زن، حقی الهی است، لذا میبینید در جهان غرب و كشورهایی كه به قانون غربی مبتلا هستند اگر زن همسرداری آلوده شد و همسرش رضایت داد، قوانین آنها پرونده را مختومه اعلام میكنند، اما در اسلام این چنین نیست، حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر و نه ویژه برادر و فرزندانش میباشد، همه اینها اگر رضایت بدهند، قرآن راضی نخواهد بود، چون حرمت زن و حیثیت زن به عنوان حق اللَّه مطرح است و خدای سبحان زن را با سرمایه عاطفه آفرید كه معلّم رقّت باشد و پیام عاطفه بیاورد، اگر جامعهای این درس رقّت و عاطفه را ترك نمودند و به دنبال غریزه و شهوت رفتند به همان فسادی مبتلا میشوند كه در غرب ظهور كرده است. لذا كسی حق ندارد بگوید من به نداشتن حجاب رضایت دادم، از این كه قرآن كریم میگوید هر گروهی، اگر راضی هم باشند، شما حد الهی را در برابر آلودگی اجرا كنید، معلوم میشود عصمت زن، حق اللَّه است و به هیچ كسی ارتباط ندارد. قهراً همه اعضای خانواده و اعضای جامعه و خصوصاً خود زن امین امانت الهی هستند. زن به عنوان امین حق اللَّه از نظر قرآن مطرح است یعنی این مقام را و این حرمت و حیثیت را خدای سبحان كه حق خود اوست، به زن داده و فرموده: این حق مرا تو به عنوان امانت حفظ كن، آنگاه جامعه به صورتی درمیآید كه شما در ایران میبینید، جهان در برابر ایران خضوع نموده است، زیرا كه در مسأله جنگ تا آخرین لحظه، صبر نمود و كاری كه برخلاف عاطفه و رقت و رأفت و رحمت باشد انجام نداد. با این كه دشمنان او از آغاز، حمله به مناطق مسكونی، كشتار بیرحمانه بیگناهان و غیر نظامیها را مشروع نمودند.
جامعهای كه قرآن در او حاكم است، جامعه عاطفه است و سرّش این است كه نیمی از جامعه را معلمان عاطفه به عهده دارند و آن مادرها هستند، چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم اصول خانواده درس رأفت و رقّت میدهد، و رأفت و رقّت در همه مسائل كارساز است.
فلسفه حجاب در قرآن
بنابراین در هر بخشی و هر بعدی از ابعاد برای سیر به مدارج كمال بین زن و مرد تفاوتی نیست، منتها باید اندیشهها قرآنگونه باشد، یعنی همان گونه كه قرآن بین كمال و حجاب و اندیشه و عفاف جمع نمود، ما نیز در نظام اسلامی بین كتاب و حجاب جمع كنیم. یعنی عظمت زن در این است كه:
«أن لا یرین الرّجال ولا یراهنَّ الرّجال»[1]
نبینند مردان نامحرم را و مردان نیز آنان را نبینند.
قرآن كریم وقتی درباره حجاب سخن میگوید میفرماید: حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زن كه نامحرمان او را از دید حیوانی ننگرند لذا، نظر كردن به زنان غیر مسلمان را، بدون قصد تباهی جایز میداند و علت آن این است كه زنان غیر مسلمان از این حرمت بیبه رهاند.
حال اگر كسی از تشخیص اصول ارزشی عاجز باشد، ممكن است ـ معاذاللَّه ـ حجاب را یك بند بنداند، و حال این كه قرآن كریم وقتی مسأله لزوم حجاب را بازگو میكند، علت و فلسفه ضرورت حجاب را چنین بیان میفرماید:
(ذلك أدنی أن یعرفن فلا یؤذین)[2]
یعنی برای این كه شناخته نشوند و مورد اذیت واقع نگردند. چراكه آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.
نتیجه بحث
مرد و زن در آن معیارهای اصلی همتای هم هستند، و یك سلسله مسؤولیتهای اجرایی برای مرد است كه اگر انجام ندهد باید وزر آن را تحمل كند، بنابراین نتیجه میگیریم كه اولاً: آن تهمت هایی كه به اسلام زده و میگویند كه: اسلام نیمی از جامعه را از بسیاری از حقوق محروم نموده است، نارواست. ثانیاً، این تعصّبات و رسوم جاهلی كه از دیرباز در فرهنگ جوامع اسلامی رواج پیدا كرده است كه زن را به عنوان مظهر ضعف و زبونی یاد میكنند این باید زدوده بشود. ثالثاً، اگر كسی احساس میكند كه زن نباید از علوم و مسائل تربیتی و مانند آن كه خدمات قابل عرضهای به جامعه ارائه میدهد استفاده كند، باید از این اعتقاد صرفنظر كند و علاقهمند باشد زن همتای مرد در این علوم و معارف بار یابد و به جامعه خدمت كند مگر آنجایی كه به طور استثنا وظیفه مرد قرار گرفته است. رابعاً، جمله (عاشروهنّ بالمعروف) اختصاصی به مسائل داخل منزل ندارد، بلكه در كل جامعه هم جاری است و مسأله پنجم این است كه زن در مقابل مرد غیر از زن در مقابل شوهر است، یعنی زن در مقابل شوهر باید تمكین كند، اما زن در مقابل جامعه، مثل فردی از افراد جامعه است و این چنین نیست كه باید اطاعت كند و در مسائل خانوادگی هم میبینیم كه گاهی زن قوام و قیّوم است و مرد باید اطاعت كند، همچنانكه پسر باید از مادر اطاعت كند ولو در حد بالایی از تخصصهای علمی باشد.
در پایان گرچه هنوز شبهاتی در مسأله برابری زن و مرد قابل طرح است لیكن با توجه به اصول كلی یاد شده و آشنایی با خطوط اصیل نظام ارزشی در اسلام و تبیین محور سعادت و شقاوت پاسخ آنها روشن خواهد بود.
[1] ـ بحارالانوار، ج103، ص238.
[2] ـ احزاب، 59.
برچسبها:
***شبهاتی پیرامون حضرت علی(ع)***
چطور حضرت علی (ع) که شیعه بود، برای اهل سنت نیز خلیفه چهارم است؟
به نکات ذیل توجه فرمایید:
الف– این که بگوییم علی (ع) شیعه بوده است، حرف درستی نیست. شیعه یعنی طرفدار و پیرو. علی (ع) خودش محور بود و طرفداران او از سوی پیامبر اکرم (ص) شیعه خوانده شدند. چنان چه فرمود: یا علی تو و شیعیان (پیروان) تو بر حقید. در بهشتید و ... .
ب- بر همین اساس، نه تنها در صدر اسلام و زمان ایشان، بلکه حتی تا 150 سال بعد از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) که ابوحنیفه به عنوان اولین مجتهد در غیر طریق امامیه، اجتهاد کرد و به اصطلاح امروزی رسالهای متفاوت در فقه داد، چیزی به نام مذهب سنی وجود نداشت و سه مذهب دیگر نیز پس از و پدید آمدند.
ج- لذا اختلافات فقط اخلاف سیاسی بود. علی (ع) و پیروانش – سقیفه و طرفدارانشان. مثل امروز که شخصیتهای سیاسی و مذهبی و طرفدارانشان به شکل حزب، گروه، جریان و ...، نمود و ظهور پیدا میکنند و همگی نیز مدعی پیروی خط امام هستند و برخی نیز می گویند: اگر امام در فلان مسئله اصولی این طور فرمود، درست فرمود، اما الان مصلحت چیز دیگری است.
د- منشاء واژهی «اهل سنت» برای این دسته از مسلمانان، برعکس آن چه که امروز در اذهان عمومی تبلیغ میکنند، به «پیروی از سنت حضرت رسول اکرم(ص)» بر نمیگردد، چرا که همه اشخاص یا گروههای اسلامی مدعی پیروی از سنت حضرت رسول اکرم(ص) بوده و هستند و کسی با آن مخالفت (ظاهری) ندارد که سبب گروهبندی شود. بلکه چون بعد از سپری شدن حکومت خلیفه دوم، به حضرت علی (ع) گفتند که اگر بر اساس کتاب خدا، سنت پیامبر(ص) و سنت شیخین حکم کنی، تو را به خلافت انتخاب میکنیم و ایشان نپذیرفتند، دیگرانی که سنت شیخین را پذیرفتند، سنی یا اهل سنت [پیروان سنت شیخین] لقب گرفتند.
ھ- مسئله «خلافت» با «امامت»، دو مقوله متفاوت است. امام از جانب خداوند متعال منصوب میگردد و مردم چه بخواهند و چه نخواهد او امام است. اما خلافت را باید مردم بپذیرند. البته بدین معنا نیست که مردم هر چه را پذیرفتند، همان حق است. بلکه بدین معناست که اگر مردم حکومتی را نخواهند (ولو حکومت حقه الهی)، آن محقق نمیگردد. چنان چه حکومت حضرت مهدی (عج) نیز پس از انتظار و اقبال عمومی مردم به حکومت یک منجی الهی محقق میگردد.
منتهی تفاوت نگاه و اعتقاد تشیع و تسنن در این مقوله این است که شیعه معتقد است «حکومت حق امام معصومی است که از ناحیه خدا انتخاب، منصوب و معرفی میگردد».
و - بر همین اساس در صدر اسلام نیز کسی منکر امامت آن حضرت نگردید، بلکه عدهای گفتند که فعلاً ما باید حکومت کنیم، این به مصلحت برای جامعه اسلامی نزدیکتر است.
پس اختلاف، اختلاف مذهبی و فقهی (مثل شیعه و سنی امروز) نبوده، بلکه فقط اختلاف سیاسی بین جریانهای متفاوت در مقوله حکومت بوده است.
مردم آن زمان نیز شیعه و سنی مذهبی نبودند. بلکه طرفداران علی (ع) شیعیان علی و طرفداران دیگران، شیعیان آنها بودند.
درمقوله خلافت و حکومت نیز همه طرفدار حکومت اسلامی بودند. منتهی یک مدتی طرفدار و یا تسلیم حکومت ابوبکر و عمر و عثمان شدند و بعد به در خانه علی (ع) ریخته و از ایشان خواستند که حکومت بر آنان را بپذیرند. و ایشان بالاخره پذیرفتند. لذا حضرت علی (ع) خلیفه مقبول همگان بود که بعد به شیعه و سنی تقسیم شدند.
پس در صدر اسلام، چهار نفر خلافت کردند و پذیرش این واقعیت شیعه و سنی ندارد. منتهی فرق در این است که اهل تشیع بر این باورند که سه حکومت قبلی بر حق نبوده است، نه این که هیچ خلافت یا حکومتی نبوده است. اما اهل سنت، خلافت هر چهار خلیفه را بر حق میدانند. و فشارهای سیاسی دستگاههای حاکمه بعدی از امویان و عباسیان گرفته تا بقیه [که نه شیعه بودند و نه سنی]، اجازه ندادند که آنها اصلاً با مقولهای به نام «ولایت و امامت» نیز آشنا شده و در آن تفکر نمایند. لذا همه حق و باطل را با همان «خلافت» میسنجند.
نتیجه:
در صدر اسلام گروهی به نام شیعه بود، اما گروهی به نام سنی وجود نداشت – مسئله امامت با خلافت متفاوت است – گروهی طرفدار خلافت اصحاب سقیفه شدند – بعداً نام آنان به طرفداران سنت شیخین معروف شد – در هر حال چهار خلیفه در صدر اسلام حکومت کردند که چهارمین آنها حضرت علی (ع) میباشد.
برچسبها:
![]() |
امروزه بعضی از پزشكان اروپایی بسیاری از بیماریها را تنها با عسل –و بدون داروی دیگری - درمان میكنند و می گویند كه عسل.... |

امروزه بعضی از پزشكان اروپایی بسیاری از بیماریها را تنها با عسل –و بدون داروی دیگری - درمان میكنند و می گویند كه عسل، تاثیر شگفتی در درمان سوختیگهاو زخم های چركین دارد و می توان آن را به صورت مستقیم روی محل سوختگی قرار دهیم تا پوست را ترمیم كرده و باكتری های مضر را بكشد و حتی آثار سوختگی را از بین میبرد و بعد از درمان با عسل عضو سوخته، به شكلی كه قبلا بوده است باز می گردد؛ بدون هیچ اثر یا جایی از زخم.و اینجاست كه فرموده پیامبر كه سلام و صلوات خدا بر او باد را به یاد میآوریم كه از ابن عباس (رض) روایت شده:
شفاء در سه چیز است: ابزار حجامت یا مقداری عسل یا داغ گذاشتن عضو –كه آخرین راه درمان است- و من امتم را از داغ گذاشتن نهی میكنم. روایت شده از بخاری
![]() |
خوردن مقداری از موم عسل همراه با عسل، به درمان سرماخوردگی و عفونت های گلو، سرفه، درمان سینوزیت و آلرژی بینی، كمك می كند.... |

خوردن مقداری از موم عسل همراه با عسل، به درمان سرماخوردگی و عفونت های گلو، سرفه، درمان سینوزیت و آلرژی بینی، كمك می كند. همچنین از عسل برای درمان خستگی ماهیچه ها و اسپاسم عضلانی استفاده می شود.
همچنین عسل برای درمان بیماریهای كبد و مسمومیتها مفید است و همه این ها فقط با خوردن روزانه یك قاشق عسل قابل درمان است. این چیزی است كه دانشمندان می گویند و پیامبر اكرم (ص) آن را تایید كرده است وقتی كه فرموده با یك جرعه عسل شفا مییابید.
خداوند والامرتبه در مورد عسل فرموده: (فیه شفاء للناس) [النحل: 69]. در آن شفای مردمان است.
عسل برای كودكان شیرخوار بسیار مهم و ضروری است و آنها را از كم خونی، راشیتیسم و دفع ادرار غیر ارادی حمایت می كند و كودكان زیر.... |

عسل برای كودكان شیرخوار بسیار مهم و ضروری است و آنها را از كم خونی، راشیتیسم و دفع ادرار غیر ارادی حمایت می كند و كودكان زیر یك سال باید مقدار كمی از آن استفاده كنند.
اما در مورد كودكان بالای یك سال تحقیقات ثابت كرده است كه خوردن روزانه یك قاشق عسل همراه با شیر، ایمنی كودك را در برابر بیماریها بالا می برد مخصوصا در برابر بیماریهای تنفسی.
سبحان الله. خداوند فرموده: (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآَیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ) [النحل: 69].
از شكم آنها (شهدی) نوشیدنی، به رنگهای مختلف بیرون آید كه در آن شفای مردمان است. قطعا در این (امر) نشانه ای (بر قدرت و رحمت خدا) هست برای مردمی كه می اندیشند.
برخی آزمایشات نشان داده كه از عسل می توان برای درمان ترك لبها و چروك پوست و درمان پوستهای افتاده استفاده كرد....

برخی آزمایشات نشان داده كه از عسل می توان برای درمان ترك لبها و چروك پوست و درمان پوستهای افتاده استفاده كرد. و اگر از هر نوع آلرژی رنج می برید باید پس از خواندن قرآن - با صدایی رسا و با خشوع و تأمل - بر روی نوشیدنی عسل، آن را بنوشی و پس از مدت زمانی (كه ممكن است به سه ماه برسد) خواهی دید حساسیتی كه پزشكی از درمان آن عاجز بوده، به اذن خداوند بسیار كاهش می یابد.
خداوندهمان است كه می فرماید: (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ) [النحل: 69].
از شكم آنها (شهدی) نوشیدنی، به رنگهای مختلف بیرون آید كه در آن شفای مردمان است.
همچنین می فرماید: (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ) [الإسراء: 82].
و ما از قرآن آنچه را برای مؤمنان مایهء درمان و رحمت است، نازل می كنیم.
دانشمندان تایید می كنند كه بهترین نوع عسل، عسل كوهی است و بعد از آن عسلی است كه در جنگل و بیابان ها یافت می شود و در مرتبه سوم....

دانشمندان تایید می كنند كه بهترین نوع عسل، عسل كوهی است و بعد از آن عسلی است كه در جنگل و بیابان ها یافت می شود و در مرتبه سوم عسلی است كه محصول كندوهای پرورش زنبور ساخت انسان باشد.
شاید تعجب كنید اگر بدانیم كه قرآن این انواع را به شكل زیر رتبه بندی كرده است: (وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُون) [النحل: 68]،
(و خدا به زنبور عسل وحی كرد كه از كوهها و درختان و سقفهای رفیع (ساخت دست انسان)، برای خود خانه هایی برگیر)
ابتدا كوهها بعد درختان و پس از آن ساخت دست انسان را ذكر كرده و این خود دلیلی بر اعجاز قرآن است زیرا كه پیامبر گرامی (ص) پرورشدهنده زنبور و یا كارشناس عسل نبوده بلكه فرستاده ای از سوی خداوند بوده است.
تجربه ها نشان داده كه عسل برای تقویت و تنظیم وضعیت جنسی زنان و مردان (بطور یكسان) مفید است و در درمان ناتوانی جنسی و نازایی كاربرد دارد.....

تجربه ها نشان داده كه عسل برای تقویت و تنظیم وضعیت جنسی زنان و مردان (بطور یكسان) مفید است و در درمان ناتوانی جنسی و نازایی كاربرد دارد.
دانشمندان تأیید می كنند كه ماده موجود در این غذای شاهانه در تقویت اسپرم ها، بسیار مهم است به همین دلیل عسل دارویی بدون عوارض جانبی است كه ما آن را برای درمان نازایی تجویز می كنیم به خصوص اگر قبل از خوردن روی آن سوره فاتحه و اخلاص خوانده شود.
پیامبر (ص) فرموده اند: از دو چیز درمان بگیرید عسل و قرآن. (روایت شده از ابن ماجه)
در یك تحقیق علمی جدید مشخص شده است كه عسل برای درمان التهابات لثه و پوسیدگی دندان بسیار مفید می باشد و تجربه ها نشان داده كه ماساژ....

در یك تحقیق علمی جدید مشخص شده است كه عسل برای درمان التهابات لثه و پوسیدگی دندان بسیار مفید می باشد و تجربه ها نشان داده كه ماساژ لثه های ضعیف با عسل آنرا محكم كرده، گردش خون را تقویت كرده و باكتریهای مضر موجود در دهان را از بین می برد.
یادآور می شویم كه خداوند در این ماده اسرار شفا را گنجانده است. خدای والامرتبه در مورد عسل فرموده: (فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ) [النحل: 69]. در آن شفای مردمان است.
دانشمندان می گویند كه خوردن روزانه یك قاشق عسل شما را از سكته قلبی مصون می دارد.
آنان دریافته اند كه عسل سهم بزرگی در تنظیم....

دانشمندان می گویند كه خوردن روزانه یك قاشق عسل شما را از سكته قلبی مصون می دارد.
آنان دریافته اند كه عسل سهم بزرگی در تنظیم كاركرد قلب دارد و در یك پژوهش جدید، پزشكان دریافتند كه خوردن روزانه یك قاشق عسل، سرفه های مزمن را بهتر از داروهای شیمیایی متداول درمان می كند.
در پژوهشی دیگر در یافته اند كه وقتی داروهای شیمیایی از درمان آسم و عفونتهای ریه و مجاری تنفسی عاجز می شوند، عسل توانایی عظیم خود را برای درمان این بیماریها به اثبات رسانده است.
پیامبر گرامی (ص) می فرماید: از دو چیز درمان بگیرید عسل و قرآن. (روایت شده از ابن ماجه)
دانشمندان دریافتند كه تمام انواع عسل دارای یك مادهء ضد باكتری بسیار قوی می باشند و هیچ مادهای را نمی توان در دنیا یافت كه به اندازه....

دانشمندان دریافتند كه تمام انواع عسل دارای یك مادهء ضد باكتری بسیار قوی می باشند و هیچ مادهای را نمی توان در دنیا یافت كه به اندازه عسل ضد عفونی كننده باشد ؛ زیرا زنبور ماده hydrogen peroxide را از طریق آنزیمهای ویژه ای ترشح می كند و این ماده به ضد عفونی كننده بودن معروف است.
بعد از تحقیقاتی كه بیش از بیست سال طول كشید دانشمندان ثابت كرده اند كه عسل - بدون هیچ عارضهء جانبی- دارای قدرت زیادی برای درمان یبوست مزمن است.
آنها می گویند كه می توان تنها با استفاده از عسل - و نه چیز دیگر- بسیاری از بیماریها را درمان كرد.
تبارك الله، خدایی كه در مورد شفا یافتن با عسل با ما سخن گفته و فرموده: (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآَیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ) [النحل: 69].
از شكم آنها (شهدی) نوشیدنی، به رنگهای مختلف بیرون آید كه در آن شفای مردمان است. قطعا در این (امر) نشانه ای (بر قدرت و رحمت خدا) هست برای مردمی كه می اندیشند.
بعد از آزمایشهای طولانی دكتر Glenys Round متخصص بیماریهای سرطانی دریافت كه عسل تأثیر شگفت آوری در درمان سرطان دارد....
بعد از آزمایشهای طولانی دكتر Glenys Round متخصص بیماریهای سرطانی دریافت كه عسل تأثیر شگفت آوری در درمان سرطان دارد. او می گوید ما در درمان سرطان پوست، از عسل استفاده می كنیم زیرا به داخل پوست نفوذ كرده و بیماری را به گونه ای درمان می كند كه بهترین داروها نیز نمی توانند این كار را بكنند.

به همین دلیل است كه دانشمندان از نیروی پنهان موجود در عسل در تعجبند كه چطور میتواند بیماریهای صعب العلاج را درمان كند. و از خویش میپرسند: درمان چگونه صورت می پذیرد؟ عسل درون سلول های بدن ما چه كاری انجام می دهد كه سیستم ایمنی بدن را تقویت می كند و آن را كارآمد تر می سازد؟.... چه اتفاقی می افتد؟ این چیزی است قرآن از آن سخن می گوید : (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآَیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ) [النحل: 68-69].
از شكم آنها (شهدی) نوشیدنی، به رنگهای مختلف بیرون آید كه در آن شفای مردمان است. قطعا در این (امر) نشانه ای (بر قدرت و رحمت خدا) هست برای مردمی كه می اند
تازه ترین تحقیقات علمی دكتر Glenys Round نشان داده كه تمام داروها در مقابل درمان جراحتها ناتوانند اما آنها اخیراً توانسته اند آن را با عسل درمان كنند....
تازه ترین تحقیقات علمی دكتر Glenys Round نشان داده كه تمام داروها در مقابل درمان جراحتها ناتوانند اما آنها اخیراً توانسته اند آن را با عسل درمان كنند. به طوری كه تعداد زیادی از این بیماران در انگلستان تنا با استفاده از عسل درمان شدند و چیزی كه تمام این بیماران به آن اشاره كردند این بود كه در طول دوره درمان احساس خوبی داشتند زیرا نه دردی احساس كردند و نه عوارض جانبی داشته است.
خداوند والامرتبه می فرماید: (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ) [النحل: 69].
از شكم آنها (شهدی) نوشیدنی، به رنگهای مختلف بیرون آید كه در آن شفای مردمان است.
یشند.
مروزه دانشمندان معتقدند كه عسل آرامبخش روانی است زیرا دارای موادی است كه بر حالات روانی انسان تأثیر گذاشته و او را آرامتر و با ثبات تر می كند....
امروزه دانشمندان معتقدند كه عسل آرامبخش روانی است زیرا دارای موادی است كه بر حالات روانی انسان تأثیر گذاشته و او را آرامتر و با ثبات تر می كند.
همچنین می توان از آن برای درمان بد خوابی و كم خوابی استفاده كرد به صورتی كه هر شب یك قاشق عسل را در یك لیوان آب حل كرده و قبل از خواب آن را بخوریم.
برخی دانشمندان دریافته اند كه نوشیدنی عسل، تاثیری آرامبخش دارد...
همچنین می توان از عسل برای درمان تنشهای روحی،اختلالات عصبی و اختلالات دستگاههای مختلف بدن استفاده كرد. عسل دارای نیروی عجیبی برای تنظیم و كاهش اضطرابات می باشد و باعث آرامش روحی می شود.
اینجاست كه فرموده خداوند والامرتبه در مورد عسل را یاد آور می شویم كه: (فیه شفاء للناس) [النحل: 69].
در آن شفای مردمان است.
در تحقیقات علمی جدیدی روشن شده كه عسل حاوی ویتامین (ب 1) كه برای درمان اختلالات عصبی و خواب رفتگی دست و پاها مفید می باشد....

در تحقیقات علمی جدیدی روشن شده كه عسل حاوی ویتامین (ب 1) كه برای درمان اختلالات عصبی و خواب رفتگی دست و پاها مفید می باشد؛ همچنین عسل حاوی ویتامین (ب2) است كه برای درمان زخم های دهان، ترك لبها و التهابات چشمی بسیار مفید است.
همچنین عسل حاوی تعدادی از مواد معدنی می باشد كه به آرامبخشی بیماران مبتلا به اختلالات روحی كمك می كند.
خداوند والامرتبه در مورد عسل می فرماید: (فیه شفاء للناس) [النحل: 69].
در آن شفای مردمان است.
برچسبها: