اگـــه عَلَـــم یزیــــــد....
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
روز محشر که هیچکس جز حق
بر دل و دین گواه و ناظر نیست
مدّعی ام که مذهبم غیر از
قالَ صادق و قالَ باقر نیست
آنکه ترسیم «أَمرُکُم رُشد» و
سخنانش «کلامُکُم نور» است
وای بر من که بستری شده و
درشبستان درد رنجور است
هر چه این زهر در تن آقا
خویشتن را به زور جا می زد
در حسینیّه ی دلش مولا
عمّه را بیشتر صدا می زد
« چه کشیدی تو عمه ی سادات
از غم تشت های خون آلود
روی تشتی زِ مجتبات جگر
روی تشتی سر حسینت بود»
دم آخر امام پنجم ما
تا که از فرط ضعف شد بیحال
عطش، آتش نشاند بر جگرش
دل او رفت تا ته گودال
ته گودال جدّ مظلومش
با لب تشنه دست و پا می زد
پسر فاطمه میان دو نهر
جگرش آب را صدا می زد
روضه برگشت مثل آن لحظه
که تنش روی خاک ها افتاد
یکنفر گفت از چه رو آقا
با عبا رفت، بی عبا برگشت؟
عمه می گفت پای نعش علی
مثل اینکه حسین محتضر است
به گمانم تن علی اکبر
به عبایش نیازمندتر است
برچسبها:
برچسبها:
با هیئت سوخته دلان یه روز میایم به کربلا
میایم تو اون صحن و سرا کنار شیش گوشه طلا
تو دعوتم بکن آقا بیام به سمت کربلات
با پرچم سوخته دلان واسه تو بگیریم عزا
اگه به ما رخصت بده سرورمون امام رضا
برات کربلا میده پنجره فولاد رضا
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها: